کنگره ی 15 کومه له، شلم شوربای گرایشات مختلف!
حسن معارفی پور

کنگره ی 15 کومه له، برخلاف دیگر کنگره های این جریان ویژگی هایی با خود داشت، که از نظر من جا دارد به ان پرداخت. انچه جالب توجه است که این کنگره برخلاف کنگره های سابق یک کنگره ی بی رونق حتی به از نوع ناسیونالیستی ان، کنگره یی که با کمترین استقبال ممکن از طرف جامعه روبرو شد. در سطح داخلی و درون حزبی این کنگره یکی از بی خط و رسم ترین کنگره هایی بوده که در تاریخ این حزب موجود بوده است. پخش کنگره از تلویزیون کومه له و مشاهده ی نظرات متفاوت و غالبن دست راستی حقیقت صحبت های من را به خوبی نشان می دهد.
در این شکی نیست که کومه له در این مقطع از کمترین اتوریته ی سیاسی و کمترین اعتبار"کمونیستی" به نسبت سالهای قبل برخوردار است. چند سال گذشته وضعیت کاملن متفاوت بود،  چند سال پیش در کومه له به دلیل حضور یک جریان جدی و کمونیست که می توانست خط منسجم مارکسیستی را نمایندگی کند ،سازمان بدهد،  وضعیت پاسیوی که سالها بر تشکیلات کومه له سنگینی می کرد را سیاسی نگه دارد، هسته مطالعاتی مارکسیستی برگزار کند، با جمع وسیعی از رفقای داخل کشور تماس برقرار کند و دهها فعالیت کمونیستی را چه درون تشکیلات کومه له و چه خارج از ان سازمان بدهد، فضای غیر سیاسی و لمپنیستی ای که سالها بر کومه له سنگینی می کرد را شکست داده بود و رهبری کومه له را ناچار به عقب نشینی های جدی در موضع گیری و در برخورد به کمونیسم کرد. از زمان انشعاب کمونیسم کارگری تا دوره ی سر براوردن چپ "افراطی" در سال اواخر سال 2007 و ادامه ی این روند به مدت دو سال، کومه له نماینده ی عقب مانده ترین گرایش پوپولیستی در بین اپوزیسیون چپ بود. در این مقطع با به سکشت کشانده شدن فراکسیون ناسیونالیستی کومه له، موسوم به روند سوسیالیستی زیر فشار این کمونیسم افراطی و فشار از پایین به رهبری کومه له این، حزب تا حد زیادی از مواضع قبلی خود در زمینه ی کمونیسم کارگری و منصور حکمت عقب نشینی کرد تا جایی که در مراسم سالگرد حزب کمونیست ایران که ان هم با فشارهای ما برگزار شد ناچار شد عکس منصور حکمت را از تلویزیون کومه له پخش کند و از او یاد کند. لازم به ذکر است که این عکس در سالن اجتماعات کومه له درج نشده بود و تنها هنگام مونتاژ برنامه زیر فشار ما عکس را پخش کرده بودند. این به نظر من نه نتیجه ی علاقه ی کومه له ی پوپولیست به منصور حکمت بلکه نتیجه ی فشار از پایین و تلاش های کمونیستی و مبارزه ی پیگیر یک نیروی جدی بود که بعدها به دلایل مشخص و نامشخص اپورتونیستی منحل شد. امروز بعد از حذف و اخراج این رفقا وضعیت متفاوت است.  امروز نه تنها کومه له در وضعیت چند سال قبل هم نیست بلکه عقب مانده تر از هر زمانی شدیدن به راست چرخیده است و حتی ناسیونالیست تر از زمانی شده است که عبدالله مهتدی این حزب را رهبری می کرد.متاسفانه این نیرو امروز در کومه له موجود نیست و کومه له دیگر نه به عنوان یک نیروی سیاسی "چپ"، بلکه به عنوان یک جریان ناسیونالیست، پوپولیست بی خط و عقب مانده عشایری که برای عقب مانده ترین مردم کردستان عراق که هنوز در یک مناسبات عشایری زندگی می کنند، هم عقب مانده محصوب می شود، بیشتر شبیه است.
راستش هدف از نوشتن این مطلب نه اهمییت جایگاه کومه له ی پوپولیست امروزی در میان مردم، بلکه بیشتر هدف بازخوانی یک دوره ی پر تنشی است که چگونه این پوپولیسم عقب مانده که از جانب ما که، به هیئت "ریش سفیدی " و کمیته ی مرکزی انتصابی و مادام العمر موسوم شده بود، به شیوه های افسار گسیخته نیروهای چپ و کمونیست و فراکسیون های رادیکال درون خود را چه به صورت سرکوب نرم و چه به صورت سرکوب سخت و خشن،قلع و قمع و اخراج می کند.
مورد دیگر که لازم است اشاره کنم این است که در صف نیروهای موسوم به کمونیسم کارگری و احزاب و شاخه های ان کم نیستند کسانی که هنوز به " کمونیست" بودن کومه له توهم دارند و تلاش می کنند با تعارف و فشارهای اخلاقی هنوز این جریان عقب مانده ی خرده بورژوایی ناسیونالیست پوپولیست را چپ نگه دارند و از خزیدن کامل ان به دامان حزب دمکرات و دیگر اوباش ناسیونالیسم جلوگیری به عمل اورند. غافل از اینکه سالهای متمادی است به جز یک دوره ی یکی دو ساله کومه له تفاوت چندانی با حزب دمکرات ندارد.
بدون شک هیچ کمونیست مبارز و هیچ انسان ازادی خواه و برابری طلبی که قلبش برای یک دنیای ازاد و برابر می تپد، نمی خواهد هیچ جریان و هیچ نیروی چپ به دامان ارتجاع ناسیونالیستی و مذهب و دیگر گرایشات عقب مانده بیفتد، اما مسئله ی کومه له از این فراتر بوده و کومه له سالهاست که خود بخشی از ناسیونالیسم کورد، بخشی از رفورمیسم عقب مانده ی جامعه ی کردستان، بخشی از اپوزیسیون متوهم به حاکمیت کوردی و جمهوری اسلامی بوده و هست و تفاوتش با دیگر نیروهای ناسیونالیست کورد بر سر فرم و نه محتوا، بر سر رنگ و نه ماهییت، بر سر اسم و نه خصلت  و جایگاه طبقاتی و غیره بوده و هست.
کنگره ی فعلی کومه له، نشان داد که کومه له نه یک حزب سیاسی چپ یا "کمونیست" بلکه یک جریان رفورمیست با خصلت ناسیونالیستی و با ملغمه ی از گرایشات مختلف است که همگی در چارچوب رفورمیسم و ناسیونالیسم مشغول پرسه زدن هستند ،است.
این کنگره به خوبی نشان داد که در کومه له نه یک خط منسجم حتی از نوع ناسیونالیستی ان، بلکه انواع و اقسام گرایش عقب مانده و حقوق بشری موجود هستند که جملگی در چارچوب های عقاید و جنبش های بورژوایی و وضع موجود مشغول  فعالیت هستند و هیچ کدام سوسیالیسم و کمونیسم نمی خواهند. برای نمونه یکی از مهمانان این برنامه که خود سابقه ی پوپولیستی دارد از کومه له انتقاد می کند و اعلام می کند که گزارش سیاسی کمیته ی مرکزی کومه له برای کنگره ی 15" تمام خلقی" است. یکی دیگر اعلام می کند که این داده ها و امارهایی که اشاره شده تماما ژورنالیستی است. یکی بر حقوق بشر تاکید می کند و یکی دیگر که دیروز با فراکسیون مینه ی حسامی بود و امروز تغییر عقیده داده از حزب و قدرت سیاسی داخل گیومه سخن می راند.
یکی دیگر که دلقک و بازیچه ی دست محفل مرتد و رفورمیست متوهم به جمهوری اسلامی و دو خرداد اذرین مقدم بود به مباحث ناسیونالیستی و ملی و ادبیات ناسیونالیستی ( مانند گه لی کورد) یعنی ملت کورد و غیره انتقاد می کند دیگری از کوردایه تی خالص صحبت می کند و برنامه ی ناسیونالیستی رفورمیستی کومه له ( برنامه ی حاکمیت توده یی که شلم شوربایی ناسیونالیستی بیش نیست! ) را رادیکال!؟!! می نامد و از یک گرتویی( اتحاد) احزاب قومپرست کورد ( احزاب کوردی) سخن می گوید و علیرغم گل گشاد بودن کومه له در این زمینه اعلام می کند که کم کاری شده است.
این که در گزارش سیاسی کنگره چی چیزی نوشته شده یا نوشته نشده زیاد مهم نیست، مهم این است که تشکیلات کومه له را این بافت از نیروهای ناسیونالیست، رفورمیست، پوپولیست، لمپنیست،عقب مانده ی و یک عده متوهم به چپ و کمونیسم تشکیل می دهد.
با استناد به فاکت هایی که بالا اورده شد، می توان فهمید که در حزب کومه له نه یک خط منسجم حتی از نوع ناسیونالیسم بلکله ملغمه یی از گرایشات متفاوت راست و یک چپ متمایل به راست که از نظر من نوعی سوسیالیسم ضد علمی و عشایری است، تشکیل می دهد و بس! حزب سوسیال دمکرات کردستان ( حه مه ی حاجی محمود) که مزدور رسمی جمهوری اسلامی است هم خود را " سوسیالیست"!!!؟؟ می نامند. بنابراین این که کومه له تا چه اندازه بر کمونیسم و سوسیالیسم پافشاری فریبکارانه می کند و برای " فعال کارگری" ان هم خارج از محیط کار و یک عده دست فروش خرده بورژا! اشک تمساح می ریزد مهم نیست، مهم این است که بر طبق گفته و عملکرد خود این سازمان عملن می بینیم که تفاوت هایش با سازمان های قومپرست کورد میلیمتری است و بر سر کلمه است نه ماهییت و جایگاه طبقاتی و نمایندگی جنبش های مختلف اجتماعی!
این کنگره به خوبی نشان داد که نزدیکی به عقب مانده ترین نیروهای سیاسی ناسیونالیست کورد و سیاست همکاری و برادری بین انها بیشتر از گرایشات دیگر نیرو دارد.
این کنگره شکستی برای گرایش رفورمیستی اذرین -مقدم و پیشروی ناسیونالیسم کورد هم بود. طرفداران ایرج اذرین و رضا مقدم که زمانی از طریق لمپنیسم و خالکوبیسم درون کومه له، از طریق کسانی که خالکوبی اوجالان روی بازوهایشان بود، از طریق کسانی که سواد سیاسی نازلشان کمتر از یک شاگرد کلاس چهارم دوره ی ابتدایی، مدارس روستایی در کردستان عراق بود، این بار به دلیل درگیری هایی که بین کومه له با محفل اذرین- مقدم پیش امد، به طور فجیعی رسوا شدند و منزوی تر از هر زمانی از نشخوار تزهای دوم خردادی اقای اذرین و مقدم دست برداشتند و فعلن سکوت را بر هر چیزی ترجیح می دهند.
به نظر من این کنگره یکی از بی رونق ترین کنگره ها در تاریخ کومه له بوده است. در این کنگره خلاء نبود یک جریان کمونیست و رادیکال مانند جریانی  که ما در چند سال گذشته نماینده ی ان بودیم به شدت احساس می شد. بافت غیر سیاسی باقی مانده در کومه له که (اگر چهار پنج نفر از تمام اعضای کومه له را از ان کم کنید) باعث شده است که سیاست حتی به مفهوم دست راستی این برای این نیرو یک مقوله ی خنده دار به نظر اید. انچه برای اکثریت کومه له و رهبری این جریان ارزش حفظ کردن داشته و دارد نه سنن" کمونیستی"!؟؟!!!!! و اصول و اخلاقیات"مترقی"!!!!! بلکه حفظ حقیرانه ی این اردوگاه و چلقوزک پولی است که عده یی از طریق ان به هم  چیز رسیدند و عده یی بیشتری از همین چلقوزک هم محروم هستند.
برای رهبری کومه له پیشمرگ نه به مثابه ی یک نیروی اگاه و مبارز و سیاسی که بتواند در مجادلات سیاسی از خودش و حزبش دفاع کند!، سازمان دهد، با جامعه تماس داشته باشد، و غیره ، انچه کومه له در "تئوری" ادعایش می کند! بلکه به مثابه ی یک مامور و یک سرباز که بی قید و شرط خزعبلات کمیته ی مرکزی را تکرار می کند و امور روزمره ی این قهوه خانه را حفظ می کند، معنی پیدا می کند. در ادبیات روزمره ی کومه له یی ها واژه ی گوپال(مزدور خودی) رایج است. گوپال به کسی گفته می شود که خود  هیچ موضع سیاسی نداشته و بی چون و چرا فرمان اجرا می کند و همیشه دور و بر کمیته ی مرکزی می چرخد( یعنی بخش زیادی از این لمپنیسم).
برای اثبات عقب مانده بودن کومه له لازم نمی دانم برخلاف برخی از دوستان متوهم در صف خود ما به اساس نامه ها و برنامه های کارتونی که  خود این اساس نامه  و برنامه برای رهبری کمترین ارزشی ندارد، مراجعه کنم، بلکه کافی است به پراتیک روزمره و سبک کار ریش سفیدی و عشایری، سبک کاری که حتی در مراحل اخر جامعه ی فئودالی هم منسوخ شده بود اشاره کنم. این حزب خود اعلام می کند که خواهان استقرار فوری سوسیالیسم نیست و می خواهد اول یک حاکمیت مردمی از جنس انچه در کردستان عراق حاکم است در کردستان ایران حاکم کند، کشف تاریخی نبوده که ان را ناسیونالیست، عقب مانده و پرو مام جلال دانست. حزب دمکرات کردستان و اقای قاسملو هم چنین نظری داشتند. انها هم اعلام می کردند که الان وقت سوسیالیسم نیست باید طبقه ی کارگر کردستان یک نیم قرنی به طبقه ی بورژوازی کرد سواری بدهند، تا ما هم مانند کشورهای اروپایی شویم ان موقع زمان سوسیالیسم فرا می رسد. این چرند محض است. ارتجاع است. واپسگرایی است. اگر در همین کشورهای پیشرفته ی صنعتی یک جنبش رادیکال کمونیستی شکل بگیرد و خواهان استقرار سوسیالیسم شود همین حزب دمکرات علیه ان خواهد ایستاد، چون جایگاه طبقاتی اش ، منعفع و موقعیت اش ایجاب می کند که علیه کمونیسم و طبقه ی کارگر باشد. کومه له بعد از سالها تازه در تزهای سی سال پیش قاسملو پرسه می زند و کورته باس قاسملو را به شکل دیگری با ادبیات پوپولیستی بازتولید و بازخوانی می کند. کومه له هم مانند حزب دمکرات نماینده ی کارگر نیست نماینده ی کمونیست نیست. جایگاه طبقاتی خرده بورژوایی اش ایجاب می کند که در کنار بازاریان و بقال های سنندج بائیستد و منفعت حقیر طبقه ی منعفت طلب خرده بورژوازی را پیش ببرد. جایگاهش ایجاب می کند که از نبود ازادی برای کسانی که در امور خیریه دست دارند یا مسجد می سازند و غیره صحبت کند( نگاه کنید به مصاحبه ی ابراهیم علیزاده با کورد کانال کانال تلویزیونی حزب دمکرات کردستان). مسئله ی کارگر و کمونیست جامعه نه خدمات سوسیالی مانند خدمات تحقیر امیز بهزیستی و کمیته ی امداد و غیره بلکه مسئله تغییر وضع نابرابر موجود به نفع اکثریت جامعه و سرکوب اقلیت مفت خور و ضد انقلاب بورژوازی و ادمکشانی است که سالها در قدرت بوده و هستند.
سهم خواهی یا تقابل!
مورد دیگری که لازم می دانم اشاره کنم این است که در واکنش به امضای بیانیه ی ارتجاعی فدرالیسم قومی از جانب حزب دمکرات شاخه ی هجری و سازمان زحمتکشان شاخه ی عبدالله مهتدی، کومه له مثل همیشه با تاخیر چندین روزه متنی را منتشر کرد که در نشریه ی جهان امروز هم درج شده بود.
محتوای این بیانیه این را به جامعه می گفت که ما هم میخواهیم شریک باشیم، شما نباید به تنهایی بیانیه می دادید. شما تفرقه انداز هستید ما خواهان اتحاد احزاب کوردی هستیم ولی شما فقط خودتان را ادم حساب می کنید. این باج خواهی از ناسیونالیسم است. عین ناسیونالیسم است موضعی به معنای حتی ناسیونالیستی از نوع چپ نیست، بلکه یک موضع کاملن ارتجاعی از نوع مواضع احزاب قومپرست مانند سازمان خه بات است.
کومه له در بیست سال اخیر یک موضع قهقرایی را طی کرده است اما در یک مقطع ما تلاش کردیم که جلو این سیر ارتجاعی را بگیریم تا حدودی توانستیم ، زمانی که ما را مانع جدی برای خود حساب کردند ما را به شیوه یی غیر شرافتمندانه حذف کردند.

مبارزه ی کمونیستی یا انتقاد صرف!
در اینجا جا دارد به بررسی پروسه ی مبارزاتی که در یک دوره و مقطع مشخص از حیات سیاسی و شخصی جمعی از انسانهای همفکر، کمونیست و مبارز که بنا به دلایل مشخص بر سر یک سری اصول پایه یی و یک سری اعتقادات و سبک کار و ... به این نتیجه رسیده بودند که به جای گوپالی برای رهبری ریش سفید حزب که هر کدام چهار پنج باری دندان مصنوعی عوض کرده بودند، از موضعی دیگر رفورمیسم موجود در کومه له را به چالش بکشند و خود الترناتیو رادیکال کمونیستی را پیش پای کومه له و جامعه قرار بدهند.
انچه روشن است این است که بررسی این پروسه هر چند از زوایای مختلف و از زاویه منافع طبقات و افراد بررسی شده است، اما اینجا تلاش خواهم کرد یک درک درست از این وضعیت به دست بدهیم تا نشان دهیم که در حقیقت ما با چه موانعی برای فعالیت سیاسی، برای ابراز عقیده روبرو بودیم و چه موانعی مانع پیشرفت کار ما می شد.
قبل از هر چیز باید بگوییم که اظهار نظر سیاسی ان هم به صورت روشن و در کردستان عراق در شرایطی که نبود امنیت و گرفتن کارت شناسایی و تهدید به دیپورت و غیره در میان باشد ،کار هر کسی نبوده و نخواهد بود و این وضعیت کار ما را بسیار سخت می کرد.
پروسه یی که ما در ان سهیم بودیم و سازمان دادیم نه نتیجه ی فعالیت یک روزه یا اعلام موجودیت دو نفر، ان هم بعد از ترک صفوف یکی از کومه له، بلکه نتیجه ی حداقل دو سال فعالیت و کار کمونیستی و رادیکال، سازمان دهی در داخل و هسته های مطالعاتی مارکسیستی بود که خود این هسته بزرگترین نقش را در انسجام دادن به این نیرو داشت.
اینکه این جریان هنوز کامل پخته نشده بود و هنوز نفص های جدی داشت از روز روشن تر است و اگر کسی این را انکار کند خود را به حماقت زده است. فعالین سیاسی تئوریک بعد از چهل سال سابقه ی مبارزه در صفوف نیروهای چپ هنوز سرگردان سیاسی هستند و هنوز موضع دقیقی ندارند و بعد از سی چهل تا انشعاب هنوز نماینده ی خوبی برای کمونیسم نبوده و نیستند، ه برسد به یک نیروی جوان با میانگین سنی 22 سال ان هم در شرایطی که بالاتر اشاره شد.
لازم به ذکر است که فعالیت هایی که ما داشتیم برخلاف انچه دیگر رفقا اشاره می کردند صرفا در قالب یک سری انتقاد مارکسیستی به رهبری حزب و غیره و یا تلاش برای اصلاح نبوده و به هیچ وجه چنین چیزی نمی توانست باشد،بلکه فعالیت در چارچوب استراتژی کمونیسم مارکس انگلس لنین و منصور حکمت بود، انچه کومه له با ان بیگانه بود.
رهبری کومه له بدون شک حق داشت که می گفت شما باید حزب دیگری برای خودتان بسازید.
انچه استراترژی حزب کمونیست ایران و برنامه ی این حزب تعریف می کرد نه یک برنامه  و استراتژی کمونیستی بلکه یک برنامه ی کاملن رفورمیستی بود که وجود امثال ما را در زمره ی مرتدین به شمار می اورد.
از نظر ما هم رهبری کومه له و بخش وسیعی از بدنه و تشکیلات نه تنها کمونیست نبودند بلکه به تعبیری رفورمیست خوبی هم نبودند که بشود در یک چارچوب با انها کار کرد.
در این شکی نبود که انشعاب دیر یا زود باید صورت می گرفت، ما نه از کومه له باج خواهی کرده بودیم و نه برخلاف دیگر لمپنیسم موجود در احزاب سیاسی ناسیونالیست کورد برای حل مسائل سیاسی دست به اسلحه برده بودیم.
ما از کومه له درخواست کردیم که به جای سرکوب ما تریبونش را در اختیار ما قرار دهد تا با هم تبادل نظر کنیم و به جامعه بگویم که کمونیسم واقعی کیست. رهبری کومه له به شدت از این هراس داشت و اعلام می کرد که اگر ما تاکنون برای احزاب دیگر نیرو گرفتیم از این پس قصد نداریم برای هیچ جریان دیگری نیرو بگیریم، لذا راهی دیگر جز سرکوب نداریم( نقل به مضمون از گفتگوی شخص من با ابراهیم علیزاده بعد از اخراجم از این حزب). این حرف حساب کومه له بود. اما چرا سرکوب برای کمونیست و دست و دل بازی برای عقب مانده ترین نیروهای ناسیونالیست و شب نشینی و ویسکی بلاک لیبل خوردن با عقب مانده ترین ناسیونالیست ها؟  روشن است به دلیل مخالفت کومه له با کمونیسم رادیکال و دخالتگر و دشمنی با این نیرو!
" منتقدین کمونیست" اخرین گلوله یی که شلیک شد!
بعد از تصفیه حساب های شخصی و تشکیلاتی و بعد از اخراج چندین نفر رهبری کومه له در بین مردم رسوا شده و برای توجیه این اعمال ناشایست به جای توضیح سیاسی و جواب سیاسی به  جامعه شروع به تبلیغات مسموم تشکیلاتی و دروغین و اخلاقی رو به جامعه کرد. اوج گندیدگی این جریان با این عمل بالا امد و خیلی ها از انسان های مبارز و شریف و ازادی خواه به این اعمال ضد انسانی که تنها در بین نیروها و دولت های مرتجع وجود دارد اعتراض کردند و دهها نفر از تشکیلات و هوادارن داخل کشور دست از کار کشیدند یا جذب احزاب دیگر شدند.
اما چرا اعلام موجودیت " منتقدین کمونیست" ضربه ی نه به کومه له بکله به خود این نیرو بود؟
اولا همان طور که اشاره شد ما تنها انتقاد سیاسی نداشتیم و تنها منتقد نبودیم، بلکه ما در تقابل با استراتژی رفورمیستی کومه له از استراتژی کمونیستی و راسخ و از انقلاب بی وقفه ی کارگری و از استقرار کمونیسم صحبت می کردیم. توضیح برخورد های کومه له و پروسه ی اخراج و تصفیه با اساس نامه و برنامه ی کومه له و حزب کمونیست ایران چرند بود. مانند این است که فعال کارگری کمونیست در سلیمانیه حمله ی اتحادیه میهنی به صفوف کارگران سیمان تاسلوجه و شلیک به کارگران را با برنامه ی پوسیده ی اتحادیه ی میهنی توضیح دهد. در اینجا مسئله بر سر توازن قواست نه کاغذ پاره یی که هیچ کاربردی ندارد.
منتقدین کمونیست ان هم با انتشار یک نوشته با امضای دو نفر در شرایطی که حتی یک نفر دیگر از دیگر رفقا در جریان نبود کاری ماجراجویانه و به نوعی ابلهانه بود. اما بر اساس پرنسیپ و برای حفظ انسجام این نیرو برخی از همین رفقا اعلام پیوستن به این پروسه کردند و از ان دفاع کردند. اینکه بعدها چی شد یا چی نشد، همه و همه به ضعف این نیرو و به این اعلام موجودیت در شرایطی که نباید صورت می گرفت بود و انحلال " منتقدین کمونیست" خود بزرگترین خدمت به کومه له بود.
اینکه تعدادی می گویند که در صف ما اختلاف سیاسی بوده بدون شک راست می گویند. بین کسانی که خود را صرفن منتقد سیاست های تشکیلات می دانستند و معتقد بودند این حزب استراتژی حزب کمونیست ایران را پیش نمی برد و معتقد بودند که باید سازش کرد و نباید مثل منصور حکمت حزب را برای کومه له به جای گذاشت و رفت، با کسانی که معقتقد بودند این حزب نه اکنون بلکه بیست سال تمام است که از کمونیسم بریده و در جبهه ی ناسیونالیسم کورد مشغول بند و بست با احزاب و دولت های مرتجع منطقه است تفاوت زیادی موجود بود و هست. حداقل اکثریت ما بر سر دفاع از متون منصور حکمت مانند تفاوت های ما و ارزیابی از تاریخ انشعاب کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران و کومه له توافق نظر داشتیم.
اکثریت ما معتقد بودیم که فعالیت در این چارچوب نمی توانست برای منصور حکمت و یارانش زیاد ادامه پیدا کند و برای ما هم همینطور. اگر کسی با این توهم که گویا می شود فرهنگ ریش سفید بازی و سبیل کلفت بازی و شکم گنده گرایی که فرهنگ اکثریت رهبری کومه له و لمپنیسم حزبی و بخشی از بدنه بود را می تواند تضعیف کند و از طریق مراجعه به اساس نامه و برنامه حزب را همچنان چپ نگه دارد حتمن ابله بوده است.
در اخر می خواهم اشاره کنم که این تحولات علیرغم مشکلات فراوان و دردها و مشقاتی که به همراه داشت صف بین اپورتونیسم و کمونیسم،ناسیونالیسم و مارکسیست، کمونیست پراتیک و چپ پوشالی و غیره و غیره را جدا کرد و یک قطب بندی جدیدی را شکل داد که می تواند در اینده ی تحولات سیاسی در ایران خیلی تاثیر گذار باشد.
زنده باد سوسیالیسم
حسن معارفی پور
10.10.12